... این ها که گفتیم هرگز دلیلی بر میل باطنی امام برای پذیرفتن ولیعهدی نمی باشد. بلکه همانگونه که حوادث بعدی اثبات کرد، او می دانست که هرگز از دسیسه های مأمون و دارودسته اش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نیز تا مرگ مأمون پایدار نخواهد ماند. امام بخوبی درک می کرد که مأمون به هر وسیله ای که شده در مقام نابودی وی _جسمی یا معنوی_ بر خواهد آمد.
تازه اگر هم فرض می شد که مأمون هیچ نیّت شومی در دل نداش، با توجه به سنّ اما امید زیستن تا پس از مرگ مأمون بسیار ضعیف می نمود. پس این ها هیچکدام برای توجیه پذیرفتن ولیعهدی برای امام کافی نبود.
از همه ی اینها که بگذریم و فرض را بر این بگذاریم که امام امید به زنده ماندن تا پس از درگذشت مأمون را نیز می داشت، ولی بر خوردش با عوامل ذی نفوذی که خشنود از شیوه حکمرانی وی نبودند، حتمی بود. همچنین توطئه های عبّاسیان و دارودسته شان و بسیج همه ی نیرو ها و ناراضیان اهل دنیا بر ضدّ حکومت امام که اجرای احکام خدا به شیوه ی جدّش پیامبر(ص) و علی(ع) باید پیاده می شد، امام را با همان مشکلات زیانباری روبرو می ساختند که برایتان در فصل گذشته شرح دادیم. در آنچا گفتیم که حتّی مردم نیز حکومت حق و عدل امام(ع) را در آن شرایط نمی توانستند تحمّل کنند. ...
منبع: زندگی سیاسی هشتمین امام، تالیفِ جعفر مرتضی حسینی، ترجمه ی دکتر سید خلیل خلیلیان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 164