امام رضا علیه السّلام مأمون را نمی ستود و تملق او را نمی گفت؛ بلکه جایگاه او در نزد وی بسیار جدّی و صریح بود که با انتقاد از بعضی کارهایش وی را ناراحت می ساخت و مأمون خمشگین می شد و این را اظهار نمی کرد. برخورد هایی بین آنها بود که ذیلاً بیان می شود:
1- مأمون [علیه اللعنة] وقتی خلافت را به امام رضا(ع) پیشنهاد کرد و به او گفت که من می خواهم خودم را از خلافت عزل کنم و آن را برای تو قرار دهم و با تو بیعت کنم، نگاه کنید به جواب صریح امام که در جواب او فرمود:«اگر این خلافت مال تو است و خدا آن را برای تو قرار داده است جایز نیست خود را خلع کنی از لباسی که خدا بر تو پوشانده است و آن را برای غیر خودت قرار بدهی، و اگر خلافت از تو نیست جایز نیست چیزی را که از تو نیست به من بدهی.»
اکنون انعکاس این پاسخ صریح امام را که با منطق صحیح و غیر قابل تکذیب و با حق و صدق توأم است چگونه می بینید؟ مأمون نتوانست چیزی بگوید، پس به خاموشی و سکوت پناه برد. امام رضا(ع) و مامون,موضع امام رضا(ع) در برابر مأمون,ستایش نکردن حاکم ظالم
2- چون امام از قبول خلافت سر باز زد، مأمون ولایت عهدی را به او پیشنهاد کرد، پس امام این جواب قاطع را داد و فرمود: «تو از این طریق می خواهی به مردم بگویی: یقیناً علی بن موسی الرضا از دنیا روی برنتافت، بلکه این دنیا بود که از او روی گرداند. آیا نمی بینید که چگونه ولایت عهدی را قبول کرد؟» 1
در واقع مأمون خیلی از امام ناراحت شد و فریاد زنان خطاب به آن حضرت گفت: تو همیشه مرا با چیزی مواجه می کنی که از آن متنفرم. تو از سطوت[در «فرهنگ معین»: حمله کردن] من ایمن شدی، به خدا قسم باید ولایت عهدی را قبول کنی، و الّا من مجبورت می کنم و اگر این کار را نکنی گردنت را می زنم. 2