تارنمای رضوی ذوی القربی

کوششی در جهت نشر و گسترش فرهنگ رضوی

تارنمای رضوی ذوی القربی

کوششی در جهت نشر و گسترش فرهنگ رضوی

تارنمای رضوی ذوی القربی

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:«ستدفن بضعة منی بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفرالله ذنوبه»(عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص 257)؛
پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏کاری او را زیارت نکند جز این که خداوند گرفتاری او را برطرف سازد و گناهانش را ببخشاید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

هدف های مأمون از گرفتن بیعت برای ولایتعهدی

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ق.ظ

مأمون

   چشمداشت مأمون از گرفتن بیعت برای ولایتعهدی امام رضا(ع) تأمین هدف هایی بود که به اجمال ذیلاً بیان می گردد:

نخستین هدف:

   احساس ایمنی از خطری که او را از سوی شخصیت امام رضا(ع) تهدید می کرد. شخصیّتی نادر که نوشته های علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاصّ و عام - به اعتراف مأمون- از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدی، او دیگر نمی توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگری بر ضدّ حکومت، دعوت کند.

هدف دوّم:

   شخصیّت امام باید تحت کنترل دقیق وی قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آن که کم کم راه برای نابود ساختن وی به شیوه های مخصوصی هموار شود. مثلا همانگونه که گفتیم یکی از انگیزه های مأمون در تزویج دخترش این بود که در زندگی داخلی امام مراقبی بگمارد که هم مورد اطمینان او باشد و هم جلب اعتماد بنماید.

   افزون بر این، چشم های دیگری نیز از سوی مأمون برای مراقبت امام رضا(ع) گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وی را گزارش می کردند. یکی از آن ها «هشام بن ابراهیم راشدی» بود که از نزدیکان امام به شمار رفته، کارهایش همه به دست وی انجام می گرفت. ولی هنگامی که امام را به مرو بردند، هشام با ذوالرئاستین و مأمون تماس گرفت و موقعیّت ویژه خود را به آنان عرضه کرد. مأمون نیز او را به عنوان دربان امام قرار داد. از آن پس تنها کسی می توانست امام رضا(ع) ملاقات کند که هشام می خواست. در نتیجه، دوستان امام کمتر به او دسترسی پیدا می کردند...» (بحار/49/ص 139 - مسند الامام الرّضا/1/ ص 77 و 78 - عیون اخبار الرّضا/2/ ص 153)

هدف سوّم:

   مأمون می خواست امام چنان به او نزدیکی پیدا کند که به راحتی بتواند او را از زندگی اجتماعی محروم ساخته، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تأثیر نیروی شخصیّت امام، علم، حکمت و درایتش قرار نگیرند.

   از این مهمتر آنکه مأمون می خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه شان با او به پراکندگی افتند و دیگر نتوانند دستور های امام را دریافت نمایند.

هدف چهارم:

   همزمان با آن که مأمون می خواست خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقاد مردم عله بنی عبّاس مصون بدارد، همچنین می خواست از احساسات مردم نسبت به اهل بیت - که پس از برافروختن شعله ی جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود - نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسی، بهره برداری کند.

   به دیگر سخن، مأمون از این بازی می خواست پایگاهی نیرومند و گسترده و ملّی برای خود کسب کند. او چنین می پنداشت که به همان اندازه که شخصیت امام از تأیید و نفوذ و نیرومندی برخوردار بود، حکومت وی نیز می توانست با اتّصال به او در میان مردم جا باز کند.

   دکتر شیبی می نوستند:« امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر پیشوای شیعیان نبود، بلکه اهل سنّت، زیدیّه و دیگر فرقه های متخاصم شیعه، همه بر امامت و رهبری وی اتّفاق کردند». (الصلة بین التصوّف و التشیّع/ ص256)

هدف پنجم:

   نظام حکومتی در آن ایّام نیاز به شخصیّتی داشت که عموم مردم را با خشنودی به سوی خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسی که بر سر خوان حکومت عبّاسی فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حال و مآلشان بر همگان روشن بود، چنان شخصیّتی عظیم یک نیاز مبرم بود. بویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علمای سایر ادیان با شکست مواجه می شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگنی در دستگاه دولتی، متفکّران سایر ادیان بر قعّالیت خود بسی افزوده بودند.

   بنابراین، حکومت در آن زمان به دانشمندان لایق و آزاد اندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوس و خشک و تهی مغز. لذا می بینیم که اصحاب حدیث متحجّر را از خود می راند، و بر عکس، معتزلیانی چون «بشر مر یسی» و «ابوالهذیل علاف» را به خویشتن جذب می کرد. با این همه، تنها شخصیّت علمی که درباره ی برتری علمی اش توأم با تقوا و فضیلت، کسی تردید نداشت امام رضا(ع) بود. این را خود مأمون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین، حکومت به وی بیش از هر شخصیّت دیگری احساس نیاز می کرد.

هدف ششم:

   اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورش ها از هر سو مردم را فراگرفته بود، ایجاب می کرد که ذهن آنان را به طرقی از حقیقت آنچه که در متن جامعه می گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجّه به رویداد های مهمّ مشکلات حکومت و ملّت کمتر احساس شود.

هدف هفتم:

   بنابر آنچه که گفته شد دیگر برای مأمون طبیعی بود که مدّعی شود _چنانکه در سند ولایتعهدی مدّعی شده_ که هدف از تمام کار ها و اقداماتش چیزی غیر از خیر امّت و مصالح مسلمانان نبوده. حتّی در کشتن برادرش نمی خواسته فقط به ریاست و حکومت دست یابد، بلکه بیشتر هدفش تأمین مصالح عمومی مسلمانان بوده است. دلیل بر این ادّعا آن است که چون خیر ملّت را در جدا ساختن خلافت از عبّاسیان و تسلیم آن به بزرگترین دشمن این خاندان یافت، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش، این عمل را انجام داد. بدین وسیله، مأمون کفّاره ی گناه زشت خود را که قتل برادر بود و بر عبّاسیان هم بسیار گران تمام می شد، پرداخت.

   با این عمل رابطه ی امّت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه ای که دل و دیده ی مردم متوجّه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود.

   در نتیجه، مأمون با این شگرد توانسته بود برای هر اقدامی که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هرچند که آن اقدام نامأنوس و یا نامعقول جلوه نماید.

   بهرحال، از آنچه که گفتیم دو نتیجه به بار می آید:

   نخست: پس از این اقدامات از سوی مأمون، دیگر منطقی نمی نمود که اعراب به دلیل رفتار پدر یا برادر و یا سایر پیشینیانش باز هم از دست او عصبانی باشند. چه هر کس در گرو عملی است که خود انجام می دهد نه دیگری.

   چگونه بر اعراب روا بود که مدمون را مورد خشم خود قرار دهند و حال آنکه خلافت را به آنان یعنی به ریشه دارترین خانواده در میانشان برگرداند، و عملاً نشان داد که جز صلاح و نیکی برای عرب و غیر عرب نمی خواند.

   از این رو، دیگر حای شگفتی نبود اگر اعراب بیعت با امام رضا(ع) را با روحی سرشار از خشنودی پذیرفتند.

   دوّم: اما ایرانیان، بویژه اهل خراسان و کسانی که شیعه علویان بودند، برای مأمون ادامه یاریش را تضمین کردند چه او برایشان بزرگترین آرزو ها را عملی ساخته و ثابت کرده بود نسبت به شخصی که مخبوبترین انسان ها نزد ایشان است، مهر می ورزد و اینکه در نظر او فرقی میان عرب و عجم یا عبّاسی و غیر عبّاسی وجود ندارد. او فقط به مصالح امّت می اندیشد و بس.

هدف هشم:

   مأمون می خواست با انتخاب امام رضا(ع) به ولیعهدی خویش، شعله شورش های پی در پی علویان را که تمام ایالات و شهر های را فراگرفته بود، فرو نشاند. براستی همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریباً دیگر هیچ قیامی صورت نگرفت، مگر قیام عبدالرحمن بن احمد در یمن و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرّد دادن قول رسیدگی به خواسته هایش، او نیز بر سر جای خود نشست.

   در اینجا چند نکته را هم باید افزود:

   الف: موفقیت مأمون تنها در فرونشاندن این شورش ها نبود، بلکه اعتماد بسیاری از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوی خود جلب رد.

   ب: به علاوه، بسیاری از این رهبران و پیروانشان با مأمون بیعت هم کردند. اساساً بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکی از بزرگترین آرزو های مأمون بود.

   ج: بیشتر قیام هایی که بر ضدّ مأمون صورت می گرفت، از سوی اولاد حسن بود، بویزه آنانی که آیین زیدیّه را پذیرفته بودند. لذا او می خواست که در برابر ایشان ایستادگی کرده، برای همیشه خود و آیینشان را به نابودی کشاند.

   در آن زمان، مذهب زیدیّه بسیار رواج پیدا کرده بود و هر روز نیز دامنه اش گسترده تر می شد. شروشگران زیدی نفوذ فراوانی در میان مردم داشتند، بطوریکه حتی مهدی یک نفر زیدی را به نام یعقوب بن داود، به وزارت خود گماشته و تمام امور خلافتش را به دست وی داده بود. (البدایة و النهایة/10/ ص 147 و سایر کتاب های تاریخی. به فضل «منبع خطر برای عباسیان» همین کتاب نیز مراجعه کنید.)

   مورّخان این مطلب را به صراحت نوشته اند که اصحاب حدیث همگی همراه با ابراهیم بن عبدالله بن حسن قیام کرد و یا فتوا به همیاریش در این قیام داده بودند. (مقاتل الطّالبین/ ص 377 و صفحات دیگر آن و نیز سایر کتاب ها. برخی از محققان، برآنند که فقط اهل حدیث کوفه در این قیام شرکت کردند، ولی ظاهر آنست که مراد همه اهل حدیث به طور اطلاق باشد. این را مقاتل اطالبین هم تأیید می کند.

   نکته شایان ذکر آنکه گروهی از اهل حدیث و گروهی از زیدیّه امامت را بدانگونه که شیعه ی امامیّه باور دارند، هنگام ولیعهدی امام رضا(ع) پذیرفته بودند، ولی سپس از این عقیده برگشتند.

   نوبختی در فرق الشریعة ص 86 می نویسد:

   «. . گروهی از آنان به نام «محدثه» به فرقه ی مرجئه و اصحاب حدیث پیوند داشتند و قایل به امامت حضرت موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی شده بدینگونه شیعه گردیدند. ولی این نوعی تظاهر و به انگیزه ی رسیدن به هدف های دنیوی بود. چه آنان پس از درگذشت امام رضا(ع) از عقیده خود برگشتند. گروهی از زیدیان نیز به امامت حضرت علی بن موسی(ع) قایل گشتند و این پس از اخذ بیعت ولیعهدی از سوی مأمون به نفع او بود. اینان نیز تظاهر می کردند و برای دنیایشان به چنین عقیده ای گرویده بودند. لذا چون امام رضا(ع) در گذشت آنان نیز دست از اعتقاد خود شستند. .» به قول شیبی، گروهی از زیدیان، جرئه و اهل حدیث گرداگرد امام رضا(ع) را گرفتند. آنگاه پس از درگذشت امام دوباره به مذاهب خود بازگشتند. .)

   بهرحال، چیزی که برای مأمون مهم بود تار و مار کردن زیدیّه و درهم شکستن شوکت و ارجشان، از طریق اخذ بیعت با امام رضا(ع) بود. او حتّی با دادن لقب «رضا» به امام قصد خلع شعار آنان را کرده بود که پیوسته از آغاز دعوت و قیام خویش فریاد برآورده، می گفتند: «رضا و خشنودی خاندان محمّد» (الآداب السلطانیة، فخری/ص217 - صحی الاسلام/3/ ص 294 - البدایة و النهایة/10/ ص 247 - طبری، ابن اثیر، قلقشندی ، ابوالفرج، مفید و هر مورّخی که ماجرای ولیعهدی را در کتاب خود آورده. البته در این باره متون دیگری هم یافت می شود که علّت تسمیه ی رضا را به این دلیل دانسته است که دوست و دشمن به شخصیّت وی احترام می گذاشتند.) در برابر این شعار، مأمون به امام لقب رضا را داد تا به همه بفهماند که اکنون رضای خاندان محمّد(ص) به دست وی تحقّق یافته و از این پس دیگر هرگونه دعوتی در این زمینه خالی از محتواست. بدینوسیله بود که مأمون ضربه ی بزرگی به زیدیّه فرود آورد.

هدفت نهم:

   پذیرفتن ولیعهدی از سوی امام رضا(ع) پیروزی دیگری هم برای مأمون به ارمغان آورد. آن اینکه بدینوسیله توانست از سوی علویان اعتراف بگیرد که حکومت عبّاسیان از مشروعیّت برخوردار است. این موضوع را مأمون نیز خود به صراحت گفته بود:« ما او را ولیعهد خود قرار دادیدم تا... ملک و خلافت را برای ما اعتراف کند...»

   جنبه ی منفی این اعترفا از نظر مدمون آن بود که امام رضا(ع) با پذیرفتن این مقام اقرار می کرد که خلافت هرگز به تنهایی برای او نیست و نه برای علویان بدون مشارکت دیگران. بنابراین، مأمون دیگر خوب می توانست با همان سلاحی که علویان در دست داشتند، با خودشان مبارزه کند. از آن پس دیگر دشوار بود که کسی دعوت به یک شورش را علیه حکومتی که اینگونه به مشروعیّتش اعتراف شده بود، اجابت کنند.

   تازه مأمون به نحوی برداشت کرده بود که از این اعتراف منحصر بودن حکومت برای عبّاسیان را نتیجه بگیرد و برای علویان هرگز بهره ای نبود. ولیعهدی امام رضا(ع) فقط جنبه لطف و گشاده دستی داشت و به انگیزه ی ایجاد پیوند میان خاندان عبّاسی و علوی صورت می گرفت. هدف آن بود که زنگار کدورت ها از دل مردم به خاطر آن چه از سوی رشید و اسلافش بر سر ایشان آمده بود، زدوده شود.

   لازم به تذکّر است که گرفتن اینگونه اعتراف از امام رضا(ع) بمراتب زیانبار تر و خطرناکتر بود بر جان علویان تا شیوه های کشتار و غارت و تبعیدی که امویان علیه این خاندان در پیش گرفته بودند.

هدف دهم:

   مأمون، به گمان خود، از امام رضا(ع) قانونی بودن اقدامات خود را در مدّت ولایتعهدی، بطور ضمنی تأیید گرفت، و همان تصویری را که خود می خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وی در تمام محافل تأکید می کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است. دیگر کسی حقّ نداشت آرزوی حکمران دیگری بکند حتّی اگر به خاندان پیغمبر تعلّق می داشت.

   بنابراین، سکوت امام در برابر اعمال هیأات حاکمه در ایّام ولایتعهدی، بعنوان رضایت و تأیید وی تلقّی می شد. در آن صورت، مردم براحتی می توانستند ماهیّت حکومت خود امام یا هر علوی دیگری که ممکن بود روزی بر سر کار آید، پیش خود مجسّم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکی باشد و فقط در نام و عنوان اختلافی رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزی که وجود خارجی ندارد، یعنی حکومت برتر و حکمرانانی دادگستر تر، بگردند.

هدف یازدهم:

   پس از دستیابی به تمام هدفت هایی که مأمون از ولیعهدی امام رضا(ع) منظور کرده بود، نوبت به اجرای بخش دوّم برنامه جهنّمیش فرا می رسید. آن اینکه آرام آرام و بی آنکه شبهه ای برانگیزد به نابود ساختن علویان از طریق نابودی بزرگترین شخصیّت ایشان، اقدام کند. او باید این کار را بکند تا برای همیشه از منشء خطر و تهدید علیه حکومتش، رهایی یابد.

   مأمون تصمیم گرفت که نظر مردم را از علویان برگرداند و حسّ اعتماد و مهرشان را از آنان بزداید، ولی البتّه به گونه ای که احساساتشان را هم جریحه دار نکرده باشد.

   اجرای این هدف از آنجا شروع شد که مدمون کوشید تا امام رضا(ع) را از موقعیّت اجتماعی که داشت، ساقط گرداند. کم کم کاری کند که به مردم بفهماند او شایستگی برای جانشینی وی را ندارد. این موضوع را مأمون نزد حمید بن مهران و گروهی از عبّاسیان به صراحت بازگو کرد.

   مأمون گمان می کرد که اگر امام رضا(ع) را ولیعهد خویش گرداند، همین رویداد به تنهایی کافی خواهد بود تا موقعیت اجتماعی امام درهم بشکند و ارجش پیش مردم فرو بیفتد. زیرا مردم هر چند به زبان نگویند، ولی عملاً این بینش را پیدا می کنند که امام با پذیرفتن ولیعهدی ثابت کرده که اهل دنیاست. مأمون می پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه وارد آورده و حسّ اطمینان مردم را نسبت به وی جریحه دار ساخته است، چه تفاوت سنّی میان آن دو نیز بسیار بود، یعنی امام بیست و دو سال از مأمون بزرگتر بود و چون قبول ولایتعهدی را چنان سنّی غیر طبیعی می نمود، لذا مردم آن را حمل بر حبّ مقام و دنیاپرستی امام رضا(ع) می کردند.

   امام رضا(ع) نیز خود یان نقشه ی مأمون را دریافته بود که در جایی گفت:«... می خواهد به مردم بگوید: علی بن موسی از دنیا رو برگردان نیست ... مگر نمی بینید چگونه به طمع خلافت، ولایت عهد را پذیرفته است؟! ...».

منبع: زندگی سیاسی هشتمین امام حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، تألیف: جعفر مرتضی خلیل، ترجمه: دکتر سید خلیل خلیلیان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 136

تصویر از مجموعه «ولایت عشق»، به کارگردانی «مهدی فخیم زاده»

نظرات  (۰)

هیچ دیدگاهی هنوز ثبت نشده است

ارسال دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی