هنگامی امام رضا(ع) ولیعهدی مأمون را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع بهایی را که باید بپردازد تنها جان خودش نمی باشد، بلکه علویان و دوستدارانشان همه در معرض خطر واقع می شوند. در حالی که اگر بر امام جایز بود که در آن شرایط، جان خویش را به خطر بیفکند، ولی در مورد دوستداران و شیعیان خود و یا سیار علویان هرگز به خود حق نمی داد که جان آنان را نیز به مخاطره دراندازد.
افزون بر این، بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزند برهاند. زیرا امّت اسلامی بسیار به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان نیاز داشت. اینان باید باقی می ماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقدا در حلّ مشکلات و هجوم شبهه ها باشند.
آری، مردم به وجود امام و دستپروردگان وی نیاز بسیار داشتند، چه در آن زمان موج فکری و فرهنگی بیگانه ای بر همه جا چیره شده بود و با خود ارمغان کفر و الحاد در قالب بحث های فلسفی و تردید نسبت به مبادی خداشناسی، می آورد. بر امام لازم بود که بر جای بماند و مسئولیت خویش را در نجات امّت به انجام برساند. و دیدیم که امام نیز _با وجود کوتاه بودن دوران زندگیش پس از ولیعهدی_ چگونه عملاً وارد این کارزار شد.
حال اگر او با ردّ قاطع و همیشگی ولیعهدی، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می سپرد این فداکاری کوچکترین تأثیری در راه تلاش برای این هدف مهمّ در بر نمی داشت.