امام رضا(ع) در بزرگترین و عالی ترین خانواده در اسلام رشد و نمو یافت. خانه ای که مهد تربیت اسلامی بود. اخلاق اصیل گسترش می یافت. قرآن تلاوت می شد. اعمال خیر انجام می گرفت. تعالیمی بر آن خانه حکمفرما بود که در زمره ی مهم ترین عوامل قرار داشت تا شخص بر اساس صفاتی چون عشق، محبت، عادات نیکو، رسومات پسندیده و ... رشد کند. خانه ای که امام رضا(ع) در آن بزرگ شد عالی ترین خانه در جهان اسلام بود زیرا که مرکز تقوا و فضیلت بود.
امام رضا(ع) دوران کودکی و جوانی را در کنار پدر بزرگوارش - حضرت امام کاظم(ع) - گذراند. پدری که در جهان به خاطر فضایل برجسته اش معروف است، زیرا تمام صفات عالی و عوامل فضیلت و اصل خرد و اخلاق در او جمع شده بود. امام کاظم(ع) آگاه ترین مردم زمان خود و دانشمندترین آن ها در همه علوم بود.
«تکتَم» برترین زنان در داشتن عقل، دیانت، تقوی و ادب بود. پس از آنکه به «حمیـده» واگذار شد، هرگز در حضورش به خاطر گرامیداشت و بزرگداشت او بر زمین ننشست.(1) زیرا -حمیده- مادر ارجمند امام کاظم علیه السّلام بود. امامی که علت پیدایش کائنات و مدار هستی است.
درباره شگفتی هایی که حمیده از تکتم مشاهده می کرد به فرزندش امام کاظم علیه السّلام، که عالم به نسب و پاکی نسل ها بود؛ و می دانست چه کسی شایسته به ودیعت نهادن نور اقدس الهی است، چنین گفت:
انی لم اشک فی طهارتها و طهارة نسلها و قد وهبتها لک، فانی رایت رسول الله(ص) فی المنام یقول لی:
یا حمیدة! هی -نجمة- لابنک موسی(ع) فانها ستلدله خیر اهل الارض. (3)
« هیچگونه تردیدی در پاکی و طهارت نسل او ندارم و او را به تو بخشیدم. رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمودند:
ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی(ع) ببخش، همانا او بزودی برایش فرزندی به دنیا می آورد که بهترین مردم روی زمین است.»
منابع:
1- اعلام الوری، ص 182.
2- کشف الغمة، ص 273.
کتاب «زندگانی حضرت رضا علیه السّلام» نوشته آیت الله سیّد عبدالرّازق موسوی مقدّم، نشر «آرام دل»، ناشر همکار:«صیام» ، صفحه 19.
حضرت رضا علیه السّلام شب های بسیار تلاوت قرآن می کرد، و هرگاه به آیه ای می رسید که در آن سخنی از بهشت یا جهنم بود گریه می کرد و بهشت را از خداوند درخواست می کرد و از آتش جهنم به او پناه می برد و همواره «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را در نماز های شبانه روزی خود بلند قرائت می کرد و هر گاه «قُل هُوَ الله اَحَد» (بگو خدا یکتاست) را می خواند، آهسته می فرمود:«الله اَحَد» (خدا یکتاست)، و چون به پایان این سوره می رسید سه مرتبه می فرمود:«کَذلکَ الله ربّی».
و هرگاه سوره «جحد» را می خواندند با قرائت «قل یا ایها الکافرون» (بگو ای کافران) آهسته می فرمود:«یا ایها الکافرون» (ای کافران) و چون به پایان سوره و آیه «لَکُم دینُکُم وَ لِیَ دین» (دین شما براى خودتان و دین من براى خودم) می رسیدند، سه مرتبه می فرمودند:«رَبّی الله و دینی الاِسلام» (پروردگار من الله و دین من اسلام است).
و هرگاه سوره تین را قرائت می کردند، در پایه آیه «اَلَیس الله باحکَم الحاکِمین» (آیا خداوند مقتدرترین و حکم کننده ترین حکم فرمایان نیست؟) می فرمودند:«بلی و انا علی ذلک من الشاهدین» (بله و من بر این امر از شهادت دهندگانم). و وقتی سوره «قیامت» را قرائت می کرد، در پایان آیه «الیس الله بقادر علی ان یحی الموتی» (آیا چنین خدای مقتدری نمی تواند مرده ها را زنده کند؟) می فرمود:«سبحانک اللهم و بلی» (منزهی تو ای خدای من بله قادر است).
و در سوره جمعه قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة «للذین اتقوا» و الله خیر الرازقین می خواندند.
و هرگاه از سوره «حمد» فارغ می شدند «الحمدلله رب العالمین» می فرمودند و وقتی «سبح اسم ربک الاعلی» (پروردگار بلند مرتبه خود را تسبیح گو) را قرائت می کردند آهسته می فرمودند:«سبحان ربی الاعلی» (منزه است پروردگار بلند مرتبه ی من). و چون «یا ایها الذین آمنوا» (ای کسانی که ایمان آورده اید) را قرائت می کردند آهسته می فرمود:«لبیک اللّهمّ لبیک».
سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن: ج4، ص 19، بحار الانوار، ج 49، ص 94. / برنامه چهل داستان امام رضا(ع) اندروید
مادر بزرگوار حضرت رضا علیه السّلام، ام ولد بود، نامش «تکتم»، لقبش «نجمه» و کنیه اش «ام البنین» و از اشراف عجم بود.(1)
صولی شاعر آن زمان گفته است:
الا ان خیر الناس اماً و والدا / ورهطاً و اجدادا علی المعظم
اتتنا به للعلـم و الحلم ثامـــنا / امـاما یودی حجة الله تکـــتم(2)
« همانا بهترین مردم از نظر پدر و مادر، خاندان و نیاکان «علی» با عظمت است، «تکتم» هشتمین حجت خدا و امام علم و حلم را برای ما به دنیا آورد. »
امام کاظم علیه السّلام او را برای مادر گرانقدرش «حمیده» از مردی که اهل مغرب (مراکش) بود، خریداری کردند.
داستان از این قرار است:
مرد مغربی ابتدا نه کنیز را به امام کاظم علیه السّلام عرضه می دارد که مورد نظر حضرت واقع نمی شود و امام علیه السّلام فرد دیگری را درخواست می کند، مرد مغربی کنیز بیماری را نام می برد ولی از نشان دادنش خودداری می کند، لذا امام علیه السّلام منصرف و به خانه باز می گردند. روز دوّم هشام بن حمران را مامور کردند تا همان کنیز بیمار را بدون چانه زدن خریداری کند و هشتاد دیناری را که برده فروش می طلبد به او بپردازد.
هشام نزد او رفت و کنیز را از وی خواست، ولی برده فروش امتناع کرد و گفت: در صورتی کنیز را به تو خواهم فروخت که آن مردی را که دیروز همراه تو بود، معرفی کنی.
هشام گفت او مردی از بنی هاشم است و توضیح بیشتری نداد.
...از جمله این امامان ابرار اطهار (ع) حضرت علی بن موسی بن جعفر (ع) است که درباره شهادتش به دست دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا (ص) روایات فراوانی رسیده است از جمله:
1- حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند:
« بخدا سوگند، نیست از امامان مگر آنکه با کشته شدن شهید می گردد. »
از حضرت پرسیدند : یابن رسول الله! چه کسی شما را به قتل می رساند؟
فرمودند:
« بدترین خلق خدا مرا با زهر می کشد، آنگاه مرا در خانه ای ویران و شهری دور از وطن دفن می نماید.»
2- حسن بن فضال از مردی خراسانی نقل کرده است که گفت:
در خواب رسول خدا (ص) را دیدم که به من فرمودند: «چگونه خواهید بود آن گاه که پاره ی تن من در سرزمین شما دفن شود، امانتم را حفظ خواهید کرد و چگونه خواهید بود آنگاه که در خاک شما ستاره ی من پنهان شود؟! »
وقتی خواب خود را برای حضرت رضا (ع) گفت، حضرت فرمودند:
«من در سرزمین شما دفن می شوم و من پاره تن پیامبر شما هستم و من همان امانت و ستاره هستم.»
آنگاه حضرت در تایید خواب او فرمودند:
« پدرم از جدم از پدرش نقل کرد که رسول خدا فرمودند: هر کس مرا در خواب ببیند به تحقیق مرا دیده است. چرا که شیطان به شکل من و هیچ یک از جانشینان من و هیچ یک از شیعیان ایشان مجسّم نمی شود و رویای صادقه یک جزء از هفتاد جزء نبوت است.»